برای هزارمین بار سعی می کنم بنویسم

یه روزایی بود که نوشتن تنها راه اروم شدنم بود وای از اون روز که از نوشتن دور شدم

برای هزارمین بار سعی می کنم بنویسم

یه روزایی بود که نوشتن تنها راه اروم شدنم بود وای از اون روز که از نوشتن دور شدم

با کلاس

خیلی وقت بود نیومده بودم این ورا! 

بلاگاسکای چه با کلاس شدیا ا ا  ااااااا  

تبریک می گم!

بعد از مدت ها

خیلی وقت می گذره  

منم درگیر کار ها و مشکلات روزمره شدم .... مشکلاتی که عادی تر از قبل هستند ولی خوب به هر حال باید باهاشون دست و پنجه نرم کرد 

خوندن نظرات جدید یادم انداخت چه روزای سختی رو پشت سر گذاشتم  پس صد در صد الان که سختیش یک به هزاره می تونم پشت سر بزارم 

کمی نا امید بودم 

هرچند که این بی معناست وقتی به توانایی و عدل خداوند و توانایی ای که بهت داده ایمان داشته باشی ناامیدی بی معناس 

یکی از دوستام همیشه می گه هیچ جا دل خوشی نیست ... نمی دونم چرا به نظر من همه ادمای دنیای واقعی خوشن! شاید چون اون ها هم مثل من همه غم هاشون رو فقط می نویسن .... اونم تو یه دنیای مجازی 

ممنونم از دوستای با معرفت ببخشید دیر میام 

سعی می کنم بیشتر بنویسم هرچند تصمیم گرفته بودم دیگه اینجا ننویسم!

در این وبلاگ و تخته کنم بهتره 

دیشب (احتمالا وقتی من پست میفرستادم) دوستم فوت کرده  

صبح خبر دار شدم 

حالم بده .... خیلی بده ..... چرا هی اینجوری میشه؟ 

دوباره یاداوری شد

کم و بیش داشت یادم می رفت  

ولی نم یدونم واقعا مریضی اینقدر زیاد شده یا من خیلی می بینم .... 

یکشنبه صبح زود که از خونه اومدم بیرون اعلامیه پسر همسایه رو دیدم ۲۷-۸ سالی داشت به خاطر سرطان ریه فوت کرده بود  

و امروز صبح ز زدم به یه دوستای دانشگاه ببینم یه کتاب داره یا نه ... مامانش ج داده که حالش خیلی بده و واسش دعا کنید .... 

سراغ گرفتم .. تومور مغز بدخیم ..... جراحی هم اثری نداشته ..... تورو خدا دعاش کنید .... دارم  میترکم ... اخه خدا حکمتت چیه .... بیچاره خوندوادش ... خیلی سخته ... به خدا خیل یسخته میفهممشون

گذشت

نمیدونم چند روز گذشته ... نمی شمرم می ترسم کم باشه بزار همین تصور برام بمونه هر روز برام ۱۰ سال بود 

همه ساکتن کسی چیزی نمیگه گاهی دوستی اشنایی یه تسلیت ولی وقتی سرتو پایین بندازی می فهمه که نمی خوای در موردش حرف بزنی 

با همه دعوام میشه .... 

و ....جویای کارم که یه جوری هم سرم گرم شه و هم دور از این سکوت باشم 

فعلا شروع کردم برم کتابخانه بالاخره یکم درس می خونم و دوستای راهنمایی و دبیرستان رو گاهی می بینم .... تنوعیست! 

فعلا

تمام شد

إنا لله وإنا إلیه راجعون 

به قول خواهر طه ( ۵ سالشه) خدا خواست که طه بره پیش خودش تا حسابی مراقبش باشه و از این همه امپول و سرم و دارو راحت بشه ... و برای اون این بهترینه به بهشت میره بهترین جا... وای به حال ما که هنوز مانده ایم 

همین 

پایان 

زلزله

خیلی بی انصافیه چیزی نگم 

خدا به همه بازمانده های زلزله اذربایجان صبر بده مخصوصا به مادرایی که کوچولاهوشونو از دست دادن 

واقعا هر کی می شنوه نمی تونه جلو اشکشو بگیره  

۳۰۳ نفر  

خدایا بازم اخه حکمتت چیه؟ 

خدایا به همه صبر بده 

  

 

 

الان دقیقا مشکل چیه؟!

اون ازمایش بوداا که اون روز گرفتن نشون داده که سلول سرطانی ای نداره !!! 

این یه خبر خیلی خوبه ولی به قول دکترش ما رو بیشتر گیج کرده اگه وضع الانشو به حساب سرطان نذاریم ... الان طه چشه ؟!! 

الان مشکل اصلی مغز که توی ام ار ای و اینا هیچ تومور یا چیز غیر عادی دیگه ای نبوده فقط اعصاب به شدت ملتهب و به قول دکترش شاید عفونی باشه! 

همینجوری پیش بره میرم پزشکی می خونماااا 

سعی کردم جوری بنویسم که کمی روحیه حفظ شده باشه 

ولی خارج از اینا میدونم تا حالاشم معجزس ..طه از زیر ازمایش جون سالم به در برد و با اینکه نوبت شیمی درمانی دومشه اثری از سرطان نیست همه اینا فقط خواست خدا بوده  و با دعا های شما و خواست خدا ایشالا از کما هم بیرون میاد حالا دکترا هر چقدر هم میخوان بگن تو مرحله ای از کماست که بر نمیگرده 

 

 

 

نامه ای به خدا

دیشب یه فیلم بود از یه داستان واقعی در مورد یه بچه سرطانی ده سالش بود و واسه خدا نامه مینوشت ... کم کم بقیه نامه هاشو خوندن و دیدن با چه ایمان و اعتقادی نامه می نویسه و همه شروع کردن واسه خدا نامه نوشتن  

اون بچه مرد ولی یه موسسه (نامه ای به خدا) درست کردن که خیلی ها با بیماری های صعب العلاج اونجا عضو شدن و با خدا حرف می زدن و نامه می نوشتن و خیلی هاشون خوب شدن 

 

این مدت با خدا خیلی حرف زدم و می خوام یه نامه هم براش بفرستم 

 

خدا نمی دونم از ناشکریاس از گناهاس از فراموش کردن تو توی زندگیاس .... می گن با سختی بنده هاتو ازمایش می کنی .. می گن با مریضی بنده هاتو پاک می کنی ... نمی دونم حکمت تو از مریضی طه یک ساله ما چیه ... شاید هیچ وقت هم نفهمم ... خدا شاید به قول یه نفر از همون فیلم تو طه رو انتخاب کردی که ما رو به خودت نزدیک کنی ... خدا ما گناهکارم قبول ما تورو تو زندگیمون فراموش کردیم قبول ما ناشکری کردیم قبول ...ولی با همین ازمایشت خیلی هامون به خودشون اومدن ... و می دونم تو بخشنده ای و از ته قلبم اعتقاد دارم طه رو شفا می دی واسه همه چیز شکرت