-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 مهرماه سال 1393 21:55
-
با کلاس
یکشنبه 26 خردادماه سال 1392 23:09
خیلی وقت بود نیومده بودم این ورا! بلاگاسکای چه با کلاس شدیا ا ا ااااااا تبریک می گم!
-
بعد از مدت ها
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 07:49
خیلی وقت می گذره منم درگیر کار ها و مشکلات روزمره شدم .... مشکلاتی که عادی تر از قبل هستند ولی خوب به هر حال باید باهاشون دست و پنجه نرم کرد خوندن نظرات جدید یادم انداخت چه روزای سختی رو پشت سر گذاشتم پس صد در صد الان که سختیش یک به هزاره می تونم پشت سر بزارم کمی نا امید بودم هرچند که این بی معناست وقتی به توانایی و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 23:09
در این وبلاگ و تخته کنم بهتره دیشب (احتمالا وقتی من پست میفرستادم) دوستم فوت کرده صبح خبر دار شدم حالم بده .... خیلی بده ..... چرا هی اینجوری میشه؟
-
دوباره یاداوری شد
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 00:08
کم و بیش داشت یادم می رفت ولی نم یدونم واقعا مریضی اینقدر زیاد شده یا من خیلی می بینم .... یکشنبه صبح زود که از خونه اومدم بیرون اعلامیه پسر همسایه رو دیدم ۲۷-۸ سالی داشت به خاطر سرطان ریه فوت کرده بود و امروز صبح ز زدم به یه دوستای دانشگاه ببینم یه کتاب داره یا نه ... مامانش ج داده که حالش خیلی بده و واسش دعا کنید...
-
گذشت
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 12:28
نمیدونم چند روز گذشته ... نمی شمرم می ترسم کم باشه بزار همین تصور برام بمونه هر روز برام ۱۰ سال بود همه ساکتن کسی چیزی نمیگه گاهی دوستی اشنایی یه تسلیت ولی وقتی سرتو پایین بندازی می فهمه که نمی خوای در موردش حرف بزنی با همه دعوام میشه .... و ....جویای کارم که یه جوری هم سرم گرم شه و هم دور از این سکوت باشم فعلا شروع...
-
تمام شد
سهشنبه 24 مردادماه سال 1391 23:58
إنا لله وإنا إلیه راجعون به قول خواهر طه ( ۵ سالشه) خدا خواست که طه بره پیش خودش تا حسابی مراقبش باشه و از این همه امپول و سرم و دارو راحت بشه ... و برای اون این بهترینه به بهشت میره بهترین جا... وای به حال ما که هنوز مانده ایم همین پایان
-
زلزله
سهشنبه 24 مردادماه سال 1391 01:07
خیلی بی انصافیه چیزی نگم خدا به همه بازمانده های زلزله اذربایجان صبر بده مخصوصا به مادرایی که کوچولاهوشونو از دست دادن واقعا هر کی می شنوه نمی تونه جلو اشکشو بگیره ۳۰۳ نفر خدایا بازم اخه حکمتت چیه؟ خدایا به همه صبر بده
-
الان دقیقا مشکل چیه؟!
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 13:25
اون ازمایش بوداا که اون روز گرفتن نشون داده که سلول سرطانی ای نداره !!! این یه خبر خیلی خوبه ولی به قول دکترش ما رو بیشتر گیج کرده اگه وضع الانشو به حساب سرطان نذاریم ... الان طه چشه ؟!! الان مشکل اصلی مغز که توی ام ار ای و اینا هیچ تومور یا چیز غیر عادی دیگه ای نبوده فقط اعصاب به شدت ملتهب و به قول دکترش شاید عفونی...
-
نامه ای به خدا
شنبه 21 مردادماه سال 1391 11:46
دیشب یه فیلم بود از یه داستان واقعی در مورد یه بچه سرطانی ده سالش بود و واسه خدا نامه مینوشت ... کم کم بقیه نامه هاشو خوندن و دیدن با چه ایمان و اعتقادی نامه می نویسه و همه شروع کردن واسه خدا نامه نوشتن اون بچه مرد ولی یه موسسه (نامه ای به خدا) درست کردن که خیلی ها با بیماری های صعب العلاج اونجا عضو شدن و با خدا حرف...
-
امید در اوج ناامیدی
جمعه 20 مردادماه سال 1391 16:58
دیشب شب قدر شب شهادت حضرت علی طه یه مرحله سخت رو پشت سر گذاشت ... بهبودی توی حالش نیست ولی از مرگ مغزی دور شدن... شب قبلش از بیمارستان خبر دادن که فردا کمیسیون پزشکی براش تشکیل می دن و خانوادش بیان و اگر که مرگ مغزی شده دستگاه ها رو باز می کنن و اینا .... همه نا امید شده بودن حتی تدارکات رفتنشو چیدن اینکه مادرشو چکار...
-
التماس دعا
سهشنبه 17 مردادماه سال 1391 13:31
میگن دعا شرایط داره میگن اگه دعات مستجاب نشد از بقیه بخواه دعا کنن شاید بقیه شرایط رو داشته باشن واسه همینه به هم التماس دعا می گیم .... میگن دعای دسته جمعی بهتر مستجاب میشه میگن دعای شب قدر دعای شب زنده دار مستجاب میشه واسه همین امشب می گم التماس دعا ... التماس دعای مخصوص ... تورو خدا امشب... تو این شبای قدر طاها رو...
-
راضی به رضای خدا
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 14:56
دوباره دکترا می گن کاری نمیشه کرد چرا هی ادامه میدین ... ولی من باور نمی کنم ... به دلمه خوب میشه ... امروز تنفسش هم دیگه با دستگاهه .... تو خونه همه می گن میره دیگه ... به فکر دل کندنن .. میخوان خونه رو عوض کنن ... خونه ابجیم اینا که اصلا نمیشه موند فقط اشک از چشم میاد اینجا هم به نسبت وضع بهتری نداره ...پیش ما هم...
-
شما بگین...
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 01:03
یه نگاهی به این لینک بندازین ... اگه انگلیسی بلد نیستین هم توی گوگل ترنسلیت ترجمه کنین به علاوه اینکه بیماری ALL بین بچه های اصفهان داره خیلی زیاد میشه ( منم به چشم تو بیمارستان دیدم) شمارو به چه نتیجه ای می رسونه؟!!! البته خیلی چیزای دیگه هم احتمال ALL رو تشدید می کنه این برام جالب بود چون تو سایتای فارسی چیزی ازش...
-
عکس از طاها میذارم اگه می خواین بگید تا رمز بدم بهتون ببینید
یکشنبه 15 مردادماه سال 1391 16:34
-
سرطان خون ALL اطفال
یکشنبه 15 مردادماه سال 1391 15:20
سرطان خون ALL اطفال، سرطانی است که در آن مغز استخوان بیش از حد لنفوسیت (گونهای از گلبولهای سفید) میسازد. سرطان خون ALL اطفال (یا لوسمی لنفوسیتی حاد ) گونهای از سرطان خون و مغز استخوان است. این نوع سرطان معمولاً اگر فوراً درمان نشود، به سرعت رو به وخامت میگذارد. این سرطان شایعترین گونۀ سرطان اطفال است....
-
سرطان خون
یکشنبه 15 مردادماه سال 1391 15:17
تعریف : شایعترین سرطان خون در کودکان ALL است که شامل تکثیر بدخیم سلولهای لنفوبلاست است . این تکثیر بدخیم بیشتر در مغز استخوان اتفاق می افتد . * علل : کلاً نامعلوم است . یکسری فاکتورها ارتباط با این بیماری دارند شامل : ۱ زمینه ژنتیکی : فاکتورهای مرتبط با بیماری ALL در دوقلوهای یکسان در ۲۵ درصد موارد همزمان با فاصله...
-
کاش کاری از دستم بر میومد ....
یکشنبه 15 مردادماه سال 1391 09:34
نکنه من زیادی بی قرارم؟ !!! ولی نه گاهی هم فوق العاده صبورم ....البته اگه بزارن !!! بابا شرایط بده قبول حال همه بده قبول شما از همه بیشتر قبول... ولی من چکار کنم اخه ؟ تنها کاری که از دستم بر میومد که خودتون ابراز ناراحتی کردید ... ... سحر تو برنامه ویژه سحرهای شبکه اصفهان التماس دعاهای مریضای زیادی رو گفت ... یه جون...
-
تخلیه انرژی
یکشنبه 15 مردادماه سال 1391 00:27
دختر عمه ام دانشجوی روانشناسیه ... یه بار که دید هی استرس دارم و دور خودم می چرخم... گفت اینجور مواقع سعی کن یه کار سخت کنی که هم ذهنت مشغول شه و استرست کم شه هم تخلیه انرژی میشی و اینقدر حرکت های زائد نمی کنی!!! واسه شروع هم دیشب رفتیم انجیر از درخت تو حیاط بچینیم... برای دلگرم کردن منم اول خودش رفت بالای نردبان ......
-
وضعیت بدون تغییر
شنبه 14 مردادماه سال 1391 01:13
دلم می خواد یکاری کنم ولی کاری از دستم بر نمیاد مامانم دیگه نا امید شده ولی من میگم اگه خدا بخواد معجزه کنه با وسیلش معجزه می کنه ... پس باید هرکاری فکر می کنیم میشه کرد رو کنیم شاید به وسیله معجزه برسیم .... دنبال دکترای دیگه هستیم ببینیم اونا چی میگن ....
-
از نوشتن دست نکش
جمعه 13 مردادماه سال 1391 01:55
دوباره ناامید شدم از نوشتن دارم وسوسه میشم ویلاگ رو بکشم دقیقا نمی دونم باید به چی فکر کنم چه احساسی داشته باشم و ..... حتی نمی دونم چی بگم امشب رفته بودم دعای ابوحمزه ... گفت خدا رو شکر کنید کارتون گیر بیمارستانا نیست و الا اینقدر این بیمارستان سیدالشهدا شلوغه .... یاد طه افتادم دوره ای که دستمون بند شیمی درمانیش بود...
-
اولین تولد طه
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 00:45
سلام خیلی خوشحالم که همین روز اولی کلی به وبلاگ سر زدید ... دیشب تا سحر خوابم نبرد ... وبلاگ گردی یکم ارومم کرد واسه همین امشب هم اومدم ... اینجوری حس تنهایی نمی کنم ... خونه اوضاع خوب نیست نمیشه با کسی حرف زد ... چون همه بدتره حالشون .... امروز دیگه دکترا اب پاکی رو ریختن رو دستمون ... گفتن ما هیچ کاری نمی تونیم...
-
ینویس زود باش
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1391 00:20
یادمه قبلا خیلی راحت می نوشتم ... دستم و میذاشتم رو کیبورد و راحت می رفت جلو .... بعد ذهنم خالی می شد ... یاد گرفتم حرف بزنم و یادم رفت چجوری مینویسن ...اره می دونم .... همه این حرفا تکراریه..... این هزارمین بار سعی می کنم دویاره بنویسم و نمی تونم .... این چندمین وبلاگه که میسازم و می کشم .... الان چی شده؟ چرا می خوام...