دلم می خواد یکاری کنم ولی کاری از دستم بر نمیاد
مامانم دیگه نا امید شده
ولی من میگم اگه خدا بخواد معجزه کنه با وسیلش معجزه می کنه ... پس باید هرکاری فکر می کنیم میشه کرد رو کنیم شاید به وسیله معجزه برسیم ....
دنبال دکترای دیگه هستیم ببینیم اونا چی میگن
....
سلام دوست خوبم
وبلاگتو خوندم دلم گرفت ، امیدوارم این کوچولوی ناز زودتر خوب بشه ، همیشه دیدن ناراحتی عزیزان از مریضی و ناراحتی خود آدم سخت تره ، امید دارم که خداوند منان به حق این شب های عزیز توی مهمونی خودش این مهمون کوچولو رو هم از رحمت و بزرگواری خودش بی نصیب نزاره
ممنونم که به بم سر زدید.
و نظرتونوو بیان کردید
تیتر بلاکتون مناسب احوال امشب من بود
چراکه من هم برای چندمین بار وبلاگ زدم و سعی میکنم بنویسم
اما دیگه نا ندارم.
از پا افتام
دیگه حتی نوشتن هم علاجم نیست....
بهم سر بزن باز
ازت بوی آشنایی میاد....
امیدوارم عزیزتون شفا پیدا کنه ان شالله....
راستش من خاهر زادم، سرش یه مشکلی پیدا کرده بود. اونم 6 ماهش بود. با یه عطار در تهران در یو گذاشتیم. بهمون گفت که سرما خورده سرش و درست میشه....
با اینکه بقیه ی دکترا میگفتن که عقب مانده میشه خدایی نکرده.
اما درست شد.
این عطار خیلی افراد رو کمک کرده.
اگر بخاهید من بهتون ادرسشو بدم.
...،دعا میکنم ، همین.
ممنون از تذکری که دادی من اسمم خاطره اس واسه وب گذاشتم اتش
از خوندن مطالبت متاثر میشم راستی چی شد
منم یه خواهر زاده دارم اسمش کمیل خیلی دوسش دارم درکت میکنم اونم یک سالشه ۳۱ شهریور دنیا اومد من دانشگاه بودم و ندیدمش موقع تولد سه ماهگیشو دیدم
لحظه ها ثانیه ها نامردند گفته بودند بر میگردند
بر نگشتند پس از رفتنشان بی جهت عقربه ها میگردند
بیا پیشم