برای هزارمین بار سعی می کنم بنویسم

یه روزایی بود که نوشتن تنها راه اروم شدنم بود وای از اون روز که از نوشتن دور شدم

برای هزارمین بار سعی می کنم بنویسم

یه روزایی بود که نوشتن تنها راه اروم شدنم بود وای از اون روز که از نوشتن دور شدم

گذشت

نمیدونم چند روز گذشته ... نمی شمرم می ترسم کم باشه بزار همین تصور برام بمونه هر روز برام ۱۰ سال بود 

همه ساکتن کسی چیزی نمیگه گاهی دوستی اشنایی یه تسلیت ولی وقتی سرتو پایین بندازی می فهمه که نمی خوای در موردش حرف بزنی 

با همه دعوام میشه .... 

و ....جویای کارم که یه جوری هم سرم گرم شه و هم دور از این سکوت باشم 

فعلا شروع کردم برم کتابخانه بالاخره یکم درس می خونم و دوستای راهنمایی و دبیرستان رو گاهی می بینم .... تنوعیست! 

فعلا

نظرات 2 + ارسال نظر
عسل دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:06 ق.ظ http://sweetworld.blogsky.com

همیشه میگذره اما بد میگذره و خیلی از تلخیهاش میمونه امیدوارم خدا یه شادی بزرگ تو دل همتون بندازه تا آروم بشین

amir چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:49 ق.ظ http://booshehr.blogsky.com

قوی باش به امید خدا خودتم ازدواج میکنی ولی قبل از بارداری حتما زیر نظر پزشک باشی که این اتفاق بد واست نیوفته

سلام و ممنون
این بیماری هیچ دلیل شناخته شده ای نداره که با تحت نظر بودن بشه تشخیص داد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد