برای هزارمین بار سعی می کنم بنویسم

یه روزایی بود که نوشتن تنها راه اروم شدنم بود وای از اون روز که از نوشتن دور شدم

برای هزارمین بار سعی می کنم بنویسم

یه روزایی بود که نوشتن تنها راه اروم شدنم بود وای از اون روز که از نوشتن دور شدم

دوباره یاداوری شد

کم و بیش داشت یادم می رفت  

ولی نم یدونم واقعا مریضی اینقدر زیاد شده یا من خیلی می بینم .... 

یکشنبه صبح زود که از خونه اومدم بیرون اعلامیه پسر همسایه رو دیدم ۲۷-۸ سالی داشت به خاطر سرطان ریه فوت کرده بود  

و امروز صبح ز زدم به یه دوستای دانشگاه ببینم یه کتاب داره یا نه ... مامانش ج داده که حالش خیلی بده و واسش دعا کنید .... 

سراغ گرفتم .. تومور مغز بدخیم ..... جراحی هم اثری نداشته ..... تورو خدا دعاش کنید .... دارم  میترکم ... اخه خدا حکمتت چیه .... بیچاره خوندوادش ... خیلی سخته ... به خدا خیل یسخته میفهممشون

نظرات 2 + ارسال نظر
عروس چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ق.ظ http://madarshoharam.blogsky.com/

فاطی جون این روزها خبرها این جوری شده و بیماری ها غریب
همینطوره ـ حس عجیبی دارم وقتی در طول هفته مرگ هایی رو می بینم که ...

عسل چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:35 ق.ظ http://sweetworld.blogsky.com

راست میگی مریضی زیاد شده!!! کی قدیما انقدر نسل جوون مریض میشدن! این آلودگی هوا و اعصابهای داغون همه رو از پا در میاره!
فاطمه جون ناراحت نباش براش دعا میکنیم هرچی که خیره حتما دوستت خیلی اذیت میشه آره؟؟چقدر حیفه یه دختر جوون تو این سن نگران بیماری سختی باشه انشااله خوب شه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد